قسمت این بود که من با تو معاصر باشم , تا در این قصه پر حادثه حاظر باشم
تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی ، من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم
*
*
*
*
او باشد و مهتاب فراوانی هم ،من باشم و اشک های پنهانی ام
حتما شب عاشقانه ای خواهد شد ، مخصوصا اگر نم نم بارانی هم
*
*
*
*
می می رم اگر دلت پر از غم شود،یا چشم تو میزبان شبنم بشود
پاییز و بهار را به هم میدوزم ، یک نخ اگر از پیرهنت کم بشود
*
*
*
*
خدا کند تبسم لبی به اه نشکند ، بلور بغض سینه ای به شامگاه نشکند
کبوتری که پر زند به شوق آشیانه ای ، خدا کند که بال او میان راه نشکند
*
*
*
*
یک گوشه نشستم پر از اندوه و نگرانیم ، هنوز از زمانه سخت دلگیرم ،
تو رفته ای و من اندر هجوم خاطره ها ، چو قاب عکس قدیمی اسیر تصویرم
*
*
*
*
دختری به کوروش کبیر گفت: من عاشقت هستم . کوروش کبیر گفت : لیاقت شما برادر من است که
از من زیبا رو تر میباشد و پشت سر شما ایستاده است . دخترک یرگشت و دید کسی نیست .
کوروش کبیر گفت : اگر عاشق بودی پشت سرت را نگاه نمیکردی …!
*
*
*
*
دل را چو به عشق تو سپردم چه کنم ؟ دل دادم واندوه تو بردم چه کنم ؟
من زنده به عشق تو ام ای دوست لیکن، از آرزوی روی تو مردم چه کنم ؟
*
*
*
*
دردم از دیدار توست ، دل فقط بیمار توست
شادی و عشق امید ، هدیه چشمان توست
*
*
*
*
من ارگ بم و خشت و به خشم متلاشی ، تو نقش جهان هر وجبت ترمه کاشی
در هر نفس این است دعایم همه ای ماه ، در زیر و بم خاطره ازرده نباشی . . .